اثر منشی غیوری دهلوی قرن 12
با مقدمه، تصحیح و توضیح دکتر مسعود جعفری جزی
انتشارات سخن،1394
.... "شاهزاده از سپاه دور افتاده به صحرایی رسید خٌرم و خوش، اشجار تنومندش سرسبز و دلکش و سبزه بر آب مانند سیه مستان بر لب جو غلطان و چشمه ای صاف تر از اشک عاشقان و شیرین تر از چشمه لب شکرین دهنان روان و درختان از دو طرف صف زده و پنجه به پنجه هم داده، بلبل و قمری به الحان داودی در دستان زندن و ناله سنجیدن و نسیم مسیحا نفس مشکین دم هر سو در وزیدن.
منظوم
رسیده سبزه ها شان تا کمرگاه / درختانش زده بر سبزه خرگاه
گشاده چشمه ای از قلٌه کوه / گل و سنبل به گرد چشمه انبوه
خورد بر کوه و کوبد سنگ بر سنگ/ صدای آن رود فرسنگ فرسنگ
پر اندر پر زده مرغابیانش / به جای موجه بر آب روانش
زمین هایش زآب ابر شسته / درو گل های رنگارنگ رسته
نسیمش را مذاق باده در پی/ همه جایش برای صحبت و می
شهزاده از بس جلوریز تاختن در هوای گرم مانده شده و گل رویش که از نیم نگاهی عرق می کرده، خوی افشان و افسرده، خواست که در پای درختی و سایه بیدی یک دم
بیاساید. عنانِ اسب را به درختی بسته از پشت زین بر زمین فرود آمد و به تنه درختی تکیه زده بنشست.
فرد
نخل قدمش که از چمن جان برآمده / شاخ گلی به صورت انسان بر آمده
بعد از دمی برخاست و بر لب چشمه آمده وضو کرد. آب رود از لبش جان بخش تر ازچشمه حیوان و گوارنده تر از جوی بهشت گشت که در این حال صدای کسی و بوی نفسی شنید و آوازی شبیه به آواز به هم خوردن دانه های تسبیح. هر طرف نگریست و پیکِ نگاه را به جاسوسی و جست و جوی هر سو دوانید دید کس نیست. حیران شد. باز از میان آب همان قسم آوازی شنید. به یقین دانست که درمیان آب شخصی هست. فریاد زد که ای بنده خدا! قسم تو را به آفریننده بحر و بر و پدیدآورنده خشک وتر و سوگند خالق جزو و کٌل و خار و گل که کجایی هستی و چرا در آب می باشی؟ دمی از میان آب مانند حباب سر برآور و نامت را به من نشان ده. به مجرد این سخن شنیدن، شخصی از میان چشمه سر برآورد و به دیدن شهزاده که آفت جان انس و جان بود، گفت :
بس تازه و تری چمن آرای کیستی ؟ / نخل امید و سرو تمنای کیستی؟
گل این وفا ندارد و گلزار این صفا / ای لاله غریب ز صحرای کیستی؟
ای رهزن حور و پری و فتنه فرشته و ای تازه گل به آب و گِلِ طراوت سرشته! به من چه کار داری و مرا برای چه می طلبی؟ شاهزاده برو سلام داده، گفت ای عزیز! کیفیتِ احوالت مشروحاً بیان کن و مرا بر اوضاع خود اطلاع ده که چرا در قعر دریا می باشی. ماهی نه ای و نهنگ نه ای این چه ماجرا است که قدری سنگ ریزه در آب ریخته پاره ای
نزد خود نگاه می داری؟ من ازین حرکتت حیران مانده، کشتی عقل من در گرداب تعجب افتاده. او جواب می دهد که منم فرشته ای از فرشتگان به این امر از رب العزت مامور. در این عالم کون و فساد کسانی که زناشویی کرده اند سنگریزه نام آنها در آب می اندازم و اشخاصی که بعد از این عروسی آنها خواهد شد سنگریزه اسامی آنها در دست خود نگاه می دارم. ....."
ص. 57 تا 59
شرح حکایت عاشقانه: شعله آه، ملک محمد و شمس بانو
نگارش: علیرضا حجازی
شعله ی آه داستانی عاشقانه است که در آخرش وصالی نیست. ملک محمد فرزند پادشاه ایران برای تفرج به شکارگاهی می رود. در آنجا فرشته ای سر از آب برون کرده و به او خبر عشقی را می دهد که معشوقش دختر ساربان صحرا نشینی بیش نیست.
فرشته: ای رهزن حور و پری و فتنه فرشته و ای تازه گل به آب و گِلِ طراوت سرشته! به من چه کار داری و مرا برای چه می طلبی؟
شاهزاده برو سلام داده، گفت ای عزیز! کیفیتِ احوالت مشروحاً بیان کن و مرا بر اوضاع خود اطلاع ده که چرا در قعر دریا می باشی. ماهی نه ای و نهنگ نه ای این چه ماجرا است که قدری سنگ ریزه در آب ریخته پاره ای نزد خود نگاه می داری؟ من ازین حرکتت حیران مانده، کشتی عقل من در گرداب تعجب افتاده. او جواب می دهد که منم فرشته ای از فرشتگان به این امر از رب العزت مامور. در این عالم کون و فساد کسانی که زناشویی کرده اند سنگریزه نام آنها در آب می اندازم و اشخاصی که بعد از این عروسی آنها خواهد شد سنگریزه اسامی آنها در دست خود نگاه می دارم. ....."
شاهزاده با شنیدن این خبر به خیال خودش که عشق دختر ساربان بی ارزش و حقارت آور است، تصمیم می گیرد تا دختر را یافته و به قتل برساند. و دختر را که نوزادی بیش نیست یافته و شکم او را پاره کرده و بر می گردد. اما از آنجایی که پرده مرگ را فقط صاحب آن به اجر در می آورد، دختر شفا یافته و صورت زیبایش را در پرده نقاشی کشیده و به تاجری می دهد. پرده صورت زیبای دختر بلند آوازه گشته و علاوه بر شاهزاده ملک محمد ، امیران دو ولایت کشمیر و دریابار نیز به چشمه عشق صاحب پرده می افتند. داستان رقابتِ رقیبان و دلداگیِ عشاق ادامه می یابد ولی ملک محمد، عاشق دل داده به دریا می افتد و می میرد.
# شعله_آه
منبع:
قصه عاشقانه: شعله آه، ملک محمد و شمس بانو اثر منشی غیوری دهلوی قرن 12،با مقدمه، تصحیح و توضیح دکتر مسعود جعفری جزی، انتشارات سخن،1394
پیوند مرتبط: شعله ی آه، اثری ناشناخته از غیوری دهلوی نویسنده و شاعر فارسی گوی هند