احساس آب

(بلاگ آب)

احساس آب

(بلاگ آب)

پیر زن و کوزه ترک خورده

در زمانهای قدیم پیرزنی زندگی می کرد که دو کوزه داشت و هر روز با آن کوزه ها آب می آورد، یکی از کوزه ها ترک داشت و کوزه دیگر سالم بود هر روز کوزه ترک خورده از چشمه تا خانه نصف آب خود را از دست می داد و پیرزن فقط یک کوزه و نصفی آب می توانست به خانه بیاورد و از این موضوع کوزه ترک خورده بسیار دلشکسته بود از طرفی کوزه سالم همیشه به خودش افتخار میکرد که تمام آب خود را کامل از چشمه تا خانه می اورد. روزی کوزه ترک خورده سرچشمه لب به صحبت با پیرزن می گشاید و میگوید از اینکه همیشه نصف آب من خالی میشود شرمنده هستم پیر زن لبخند میزند و می گوید در راه برگشت مسیر چشمه تا خانه را نگاه کن سمت تو پر از گلهای رنگارنگ است ولی سمت کوزه سالم هیچ گلی نیست. من متوجه ترک در بدنه تو شده بودم و بذر گل در مسیر تو کاشتم و هر روز تو آنها را آبیاری کردی و این مسیر زیبا را بوجود آوردی