از فرزانه خجندی Фарзонаи Хуҷандӣ
با تشکر از دوست گرامی جناب آقای دکتر رسولی
از تالار تلگرامی ایرتاج-ادبیات انجمن دوستی ایران و تاجیکستان
صبح معراج شبنم است، بیا،
زندگی یک همین دم است، بیا...
آمد از آسمان و واپس رفت،
شبنم- عیسی مریم است، بیا.
تندبادی جنازهی گل برد،
در چمنخانه ماتم است، بیا...
لطف کن، ای عبیر لاهوتی،
به دماغی که محکم است، بیا.
از تو یاقوت سرخ بستانم،
که در آن اسم اعظم است، بیا.
خردنی نیست، دیدنیست بهشت،
وقت اصلاح آدم است، بیا.
وام گیر از طلوع آیینه،
که به نورت مسلّم است، بیا.
تو نیا، ورنه صد محل آیی،
باز گویم، که این کم است، بیا...
به من تشنه از حضور غیر
ای که غیب تو محرم است، بیا