ای گشته از صفای رخت شرمسار آب از تشنگان لعل لبت وامدار آب
جانم میان آتش هجران به باد رفت گرچه زدیده هست مرا در کنار آب
لعل تو آتشیست که چون شعله بر کشد بگشایدم زدیده یاقوتبار آب
از نو بهار روی تو اشگم فزون شده است آری فزون شود همی از نوبهار آب
از لطف توست جانم و جانم همه تویی خیزد بخار از آب و شود هم بخار آب
ابن یمین چو دید که بی هیچ موجبی بردش ز روی کار غم غمگسار آب
گفتم کنون بمردم چشمم امیددار آرد ز لطف روی تو بازم به کار آب
دیوان ابن یمین، غزلیات
به خاطر داشته باش که وقتی چیزی را از دست دادی ، درس گرفتن از آن را از دست نده !
سلام به وبت سر زدم خوش حال میشم یه سری به وب منم بزنی منتظررررررما
سلام
خیلی متشکرم
سایت شما عالی و آموزنده است. خوشحال می شوم اگر در مورد آب همکاری داشته باشیم