داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی در درون حافظه و روح خواننده رشد می کند و آرام آرام مفاهیم فرهنگی آن فهمیده میشود . مفاهیم در درون ذهن خواننده جوانه می زند، رشد می کند و انبوه و انبوه تر میشود. و انگاری گلستانی در درون جان و روح می روید. بنازم قلمی را که زاینده است و نقش آن زایش و آرام و قرار و خوبی است.
ناب بودن آن فکر های بِکر و دیدگاه ویژه،نزدیک بودن متون به ذات انسانِ هوشیار، مشخصه کارهای ایشان است. انسانِ هوشیار همان انسانی است که خطرات تولید گازهای گلخانه ای و استفاده بیش از حد از آبها و انجام آزمایشهای اتمی که سیاره زمین را به نابودی می کشد، دریافته است. او تشنه هوشیاری سیاره ای است. طبیعت، دوست، زیستن در دل طبیعت و احترام به طبیعت، و هر جاندار و بی جانی که درونش است. پیامهای زندگی است.
پیامهایی که از متن داستان بر می خیزد و مثل اثر قطره بر بستر برکه دوایری را شکل می دهد. دایره ها یا امواج می روند و می روند تا بینهایت برسند نه بر بستر آب بلکه تا عمق کهکشانها تا آفاق و تا درون جانها تا درون نفسها ...
داستان قندیل سراسر جلوه روزگار فعلی تغییرات اقلیمی است. از "داستان قندیل" دوستی و احترام به محیط زیست را دریافتم.
"آقا، قندیلتان دارد آب میشود". در دلش می گوید، "هوای سرد کوهستان نمی گذارد قندیل آب شود". "آب شدن قندیل" و طبیعت یخ بودنش، ویژگی دنیائی است. "دنیا پر از قندیل است. فقط نباید دلبسته و وابستهاش بشوی، یخ است، آب میشود". در دل طبیعت، در کوه، جایی که دست همدیگر را گرفته و مهربان هستیم. "توی کوه هیچکس با هیچکس دعوا نمی کند. هیچکس به دیگری متلک نمی گوید، دعوا نمیشود. زن و مرد به هم احترام میگذارند و ..." تا هزار ویک رفتار خوب که طبیعت به میهمانان خود می آموزد.
"مورچه بیابان" بهترین خاطرهای دلنشین از خشت خام را به یادم می آورد، بازار کرمان، حمام گنجعلی خان و ارگ بم، بازار یزد و کاروانسراهای میبد و خرانق. بوی کاهگل در خلوت غروب! بوی کاهگل در روز بارانی.
در مورچه بیابان، قرار است خانهای از خشت و گل ساخته شود، خشت خوب است. خشت در زمستان گرما را درخود نگه می دارد. خشت از خاک نرم و خام درست می شود. همان خاکی که ریشهی خارشتر را در سینه خود گرم نگه میدارد، تا بهار دشت و کوه را سبز کند و عاشقان گُلهای صحرایی را بچینند. خانه خشتی، زمستان گرم است و تابستان خُنَک.
حالا دیگر معرفی سازوکار و دانش بادگیرها موضوع تحقیق در سطح دکترای معماری در کشورهای پیشرفته و دانشگاههای ایران شده است.
اما کلام من در برابر گلستان واژه های ایشان هیچِ هیچ است. این واژه ها سبز میشود و گل می دهد، انسان می سازد و به او الگوی رفتاری می آموزد. درست کاری از درست فهمی بر می خیزد و واژه های راستی، جمله های راست (غیر دروغ) می سازد و کاربرد جمله های راست، انسان راستگو می سازد. انسان راستگو ، درست کردار است. تا در این سرزمینِ خرم و مردم پویایش درستی و راستی برقرار باشد.