ماهی آزاد
از زنده یاد حسین پناهی
در تنگنای آب,
لختی نفس تازه می کنم!
سنگین از بارِ هزار درّ سرخُ سفید
که امانت به من سپرده اند,
تا به سلامت
به میعادگاه برسانمشان!
تنم زخمی هزار تیغه سنگ
و باله هایم نخ نمای صد آبشار تند!
نیمی از من مانده است
و نیمی از راه!
این سفر برخلاف,
این رنج شیرین
برای تکرار هزار باره ی خود ...
این تکرار بی معنی که نه قبلش را پرسیده ام
و نه بعدش را!
ماهی آزادم آفریده ایی خدایا مگر؟