یک سال در دمشق قحطی می آید، بطوری که باران نمی بارد و آبی به کشتزارهانمی رسد و سرچشمه ها خشک می شوند. مردم گرفتار سختی و محنت می شوند و آه و ناله سر می دهند. درختان بی بر و بار می شوند و سبزی در کوه و باغ از میان می رود، چنانکه مردم از فرط گرسنگی به خوردن ملخ روی می آورند. در آن حال یکی از دوستان سعدی که لاغر اندام و صاحب مال و جاه بوده است، نزد وی می آید.سعدی به او می گوید: چه درماندگی برای تو پیش آمده است؟ او بر سعدی می غرد و فریاد می زند: عقلت کجاست؟ مگر نمی بینی که سختی و مشقت به نهایت رسیده است و بارانی از آسمان نمی بارد و آه مستمندان و نالندگان تاثیری ندارد؟ سعدی به او می گوید: تو را چه باک است؟ اگر دیگری از فقر هلاک شود، تو مال داری و از قحطی نباید درمانده باشی. دوست سعدی با آزردگی به او نگاه می کند و می گوید: اگر چه مرد بر ساحل آرامش باشد، چون دوستانش در حال غرق شدن باشند، نمی آساید. زردی چهرهء من به خاطر غم بی مرادان است و انسان خردمند نمی خواهد زخمی بر اندام دیگران و خود ببیند. چون می بینم که تهی دست چیزی برای خوردن ندارد، لقمه در دهانم همچون زهر می شود.
رویدادهایی این حکایت بسیار عمیق و تاثیرگذار است و اهمیت همدری با دوستان و همنوعان را نشان می دهد. و خوانندگان را به تفکر در این زمینه وا می دارد.
نگاه ساختاری به آثار ادبی به سبب بررسی عناصر درون متنی و کشف الگوی پیوند آنها، زمینه های دریافتی شایسته تر ماهیت ادبیات را فراهم می آورد و با نشان دادن شگردهای خلق آثار برتر ادبی می تواند به گسترش الگوهای پردازش اثر ادبی کمک کند. گروهی از منتقدان ساختارگرا به فرمهای روایی و بررسی عناصرداستان و قوانین ترکیب آنها پرداخته اند؛ کلود برمون با ابداع یک نظام مبتنی بر نمایش شکلواره ای برای روایت، طرحی پیشنهاد می کند که بر پایه چگونگی روابط بین کوچکترین واحد ها استوار است. در این مقاله با استفاده از الگوی پی رفت ها و توالیهای برمون، به تحلیل و بررسی دو حکایت از بوستان سعدی پرداخته ایم. هدف از انتخاب این موضوع انطباق این نظریه با ساختار دو حکایت روایی بوستان سعدی است.
منبع: کریمی، پرستو؛ صفری، جهانگیر؛ فتحی، امیر (1391) تحلیل ساختاری دو حکایت از بوستان سعدی بر اساس نظریه برمون، فصلنامه پژوهشهای ادبی، سال 9، شماره 38، زمستان 1391