مشتاقی و صبوری از حد گذشت
یارا
....
من بی تو زندگانی خود را نمیپسندم کاسایشی نباشد بیدوستان بقا را
...
چون تشنه جان سپردم آنگه چه سود دارد آب از دو چشم دادن بر خاک من گیا را
..
.
معنی:
ای یار، اگر تو نباشی من نیز ترجیح می
دهم که زنده نباشم، زیرا عمر آدمی بدون دوستان چیزی جز رنج و عذاب نیست.
تو آب حیاتِ منی، اما نمیگذاری به تو
نزدیک شوم، وقتی من از تشنگی بمیرم دیگر پشیمانی چه فایده که بعد از مرگ من بر سر
مزارم بیایی و اشگ بریزی و گیاهان روییده از گورم را سیراب کنی؟ اکنون که زندهام
مرا از وصالِ خود سیراب کن
غزلیات سعدی، کاظم برگنیسی