احساس آب

احساس آب

(بلاگ آب)
احساس آب

احساس آب

(بلاگ آب)

آبِ باران در مثنوی

مولوی (1207-1273   میلادی) با آثارش جریان اندیشه را  راهنمون است. آثار وی پر از تصاویر آب است. و جهان بینی او جهان بینی آب است. همچنان که همه چیز از آب حیات می یابد.


میل تن در سبزه و آب روان    زآن بود که اصل او آمد از آن


آب باران در مثنوی  همچون رودی است به سوی دریای حقیقت آثار مولوی. این تحقیق در چشمه زلال مثنوی متولد شده است . و به قول  مولوی داستانی است همچون آب میان ما و آتش، آبی که با آن حمام می کنیم و پاک می شویم. آبی که اطراف ما را زیبا می کند، و نیاز داریم تا برای دیدن آن زیبائیها به  دل طبیعت برویم.

مولوی کارهایی را که از روح مان ریشه می گیرد، همچون رودی در درون می داند که سیلان آن لذت بخش است. تشنگی سیری ناپذیر مولوی دوستان برای رسیدن به دریای معانی مثنوی روزی برآورده خواهد شد.


علم دریایی است بی حد و کنار               طالب علم است غواص بحار

گر هزاران سال باشد عمر او              او نگردد  سیر  خود از جستجو



باران در ذهن شاعر فارسی زبان  تصویری پر رنگ و معنایی عمیق دارد. مولوی در مثنوی معنوی اش باران را با ظرافت خاصی بکار برده است. 

 


دفتر اول

-قصه سئوال کردن عایشه رضی الله عنها از مصطفی صلی الله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامه های تو چون تر نیست


-در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه

-تفسیر بیت حکم رضی الله عنه «آسمانهاست در ولایت جان کارفرمای آسمان جهان » «در ره روح پست و بالاهاست کوههای بلند و دریاهاست »

 

-در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها

-پرسیدن صدیقه رضی الله عنها از مصطفی صلی الله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود

 

-هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالمؤمنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست

در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب


دفتر سیم

-دعوت باز بطان را از آب به صحرا

دفتر چهارم

تفسیر یا ایها المزمل

در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست

دفتر پنجم :

-فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته

-آمدن شیخ بعد از چندین سال از بیابان به شهر غزنین و زنبیل گردانیدن به اشارت غیبی و تفرقه کردن آنچ جمع آید بر فقرا هر که را جان عز لبیکست نامه بر نامه پیک بر پیکست چنانک روزن خانه باز باشد آفتاب و ماهتاب و باران و نامه و غیره منقطع نباشد

-حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند

دفتر ششم

-حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را

-لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرداند چندانش مستغرق دارد در گلزار سریع الحسابی خویش نه چون عوام منتظر مستقبل نباشد نهری باشد نه دهری کی لا صباح عند الله و لا مساء ماضی و مستقبل و ازل و ابد آنجا نباشد آدم سابق و دجال مسبوق نباشد کی این رسوم در خطه عقل جز وی است و روح حیوانی در عالم لا مکان و لا زمان این رسوم نباشد پس او ابن وقتیست کی لا یفهم منه الا نفی تفرقة الا زمنة چنانک از الله واحد فهم شود نفی دوی نی حقیقت واحدی